دیکشنری
داستان آبیدیک
بیرون شهر
english
1
general
::
countryside, suburb
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
بیرون خوابیدن
بیرون دادن
بیرون دهنده
بیرون راندن
بیرون رفتن از حد
بیرون روان شدن
بیرون ریختن
بیرون ریز
بیرون ریزش
بیرون ریزنده
بیرون ریزی
بیرون زدگی
بیرون زدگی دندان ها
بیرون زده
بیرون شدگی
بیرون شهر
بیرون گرد
بیرون گرداننده
بیرون گردی
بیرون گستردن
بیرون کردن
بیرون کشیدن
بیرونآمدگی
بیرونآمدن
بیروناز
بیرونانداختن
بیروناندازی
بیرونق
بیرونکردن
بیرونی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید